صورت و ظاهر همیشه فریبنده و مانع از دسترسی و رفتن به اعماق و کنه امور میشوند ؛ دلبردگی مفرط و فریبندگی دو خصوصیت بارز ظاهر و پوستهی اشیاء بشمار میآیند، در لایههای بالا ماندن و نرفتن به سطوح زیرین باعث دلزدگی و قشری نگری میشود.
اهل دل و صاحبان بصیرت مدام یادآوری کردهاند در هر حادثهای علاوه بر آنچه به چشم میآید به آنچه به چشم ظاهر نمیآید نیز نظر کنید و تک به تک هر آنچه در هسته نفهته است را برکشید و بیرون آورید.
برای درک بهتر مفهوم مثالی بزنیم؛ در عرف متدینان باب است که هر گاه قصد انجام کاری دارند جمله مبارک«ان شاء الله» را بر زبان میآورند. در احادیث وارد است که پیامبر (ص) بعد از درخواست جواب سؤالی از سوی مخاطبان خود جملهی مبارک را به زبان نیاورد و تا مدّتها وحی قطع شد، مولانا از ظاهر این ماجرا و آن عادت مؤمنان پلی به درون زده و اندکی بیشتر مفهوم را شکافته تا بلکه هدف از به زبان آوردن و ترک آن را تحلیل کند آخر سر عدم تلفّظ «ان شاء الله» را ناشی از قساوت قلبی میداند؛ قلبی که تنها خود را میبیند و دست الهی را در حوادث کوتاه میداند:
ترک استثنا مرادم قسوتی است
نی همین گفتن که عارض حالتی است
ای بسا ناورده استثنا بگفت
جان او با جان استثناست جفت
جان آدمی باید با مفهوم همخوانی و همصدایی داشته باشد، الفاظ عارض زباناند و سطحی، زیربنا و اساس، روح است و مابقی دنباله و حواشی، لذا نباید جای اصل و فرع را تغییر داد و اصالت را به امری داد که فرعی است.
برخورد مولانا در بسیاری از مسائل دینی نشان از همین رویکرد دارد در این وجیزه به دو مورد از آن بسیار اشاره میکنیم: اوّل؛ موضوع سنّت قربانی؛ مولانا به ظاهر خون ریختن حیوانات که لاجرم باید انجام بشود و میشود بسنده نمیکند و مسئلهی بنیادین دیگری را یادآوری میکند که در اصل، هدف و مقصود از قربانی نیز همین است؛
نفس خود قربان نما در راه او
نی که خون جاری کنی در آب جوی
وقتی کسی قربانی میکند نباید تنها خون را ببیند و بذل مال، باید بداند هدف مهمتری در ورای این عمل خجسته قرار دارد که جاری کردن خون، مقدّمهی آن هدف عالی به حساب میآید. هدف مولانا منع از قربانی نیست، هرچند کسانی به اشتباه چنین فهم کردهاند؛ بلکه میکوشد از ظاهر امر عبور کند و به هدف بنیادین قربانی نفس برسد، یعنی از خودبینیها و بزرگنماییهای پوشالی خود بگذرد که همین مفهوم در قرآن نیز در ارتباط با عبادتی چون نماز مطرح است که ذات عبادت ملاک نیست، انجام نسکی که به غایتی چون گذر از فحشاء و منکر ختم نشود به چه کار آید! مقصود از اقامهی نماز ذات آن حرکات نیست، بلکه دستیابی به طهارت اخلاقی ملاک و مبناست.
غور در هسته و معانی اصیل مناسک و مفاهیم از آموزههای مهمّ قرآنی است؛ بهمین دلیل بارها از خوانندگان خود، خواسته تا در آیات تدبّر کنند و پی به اندرون ببرند و همچنین از مؤمنان طلب دارد هر دَم ایمان خود را تازه کنند و جامهی نو به تن کنند:
«یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا، آمِنُوا ...»
آمِنُوا مؤیّد این نظر هست که دوام بر حالتهای گذشته و همچنان پافشاری بر آنها، تازگی و نوشدگی در ایمان را از آدمیان میستاند و جان، دچار دلمردگی میشود.
قرآن، علاوه بر مثال نماز، در موضوع به سوی قبله ایستادن نیز همین اصل گذر از ظاهر را مورد تأکید قرار داده و آورده که نیکی در رو به قبله ایستادن نیست، نیکی در ایمان و عمل اخلاقی است، چه بسیارند ایستادگان به نمازی که خالی از اخلاق و ایمانند:
لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَـٰكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّـهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا ۖ وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ ۗ أُولَـٰئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا ۖ وَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ
ترجمهی آیه: اینکه (به هنگام نماز) چهرههایتان را به جانب مشرِق و مغرب کنید، نیکی (تنها همین) نیست (و یا ذاتاً روکردن به خاور و باختر، نیکی بشمار نمیآید). بلکه نیکی (کردار) کسی است که به خدا و روز واپسین و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیغمبران ایمان آورده باشد، و مال (خود) را با وجود علاقهای که بدان دارد (و یا به سبب دوست داشت خدا، و یا با طیب خاطر) به خویشاوندان و یتیمان و درماندگان و واماندگان در راه و گدایان دهد، و در راه آزادسازی بردگان صرف کند، و نماز را برپا دارد، و زکات را بپردازد، و (نیکی کردار کسانی است که) وفاکنندگان به پیمان خود بوده هنگامی که پیمان بندند، و (به ویژه کسانی نیکند و شایستهی ستایشند که) در برابر فقر (و محرومیّتها) و بیماری (و زیان و ضررها) و به هنگام نبرد، شکیبایند (و استقامت میورزند). اینان کسانی هستند که راست میگویند (در ادّعای ایمان راستین و پیجوئی اعمال نیک) و به راستی پرهیزکاران (از عذاب خدا با دوری گرفتن از معاصی و امتثال اوامر الهی) اینانند.[سورة البقرة، آیه 177، تفسیر مصطفی خرمدل]
آیه تصریح میکند ظاهر، (کف دریاست) و لازم است پیوسته از این کف غلطانداز بگذریم تا مرواریدها را صید کنیم و نگاه نو به ارمغان آوریم.
توجّه مداوم به ظواهر، باعث عادت میشوند و عادت منشأ رها کردنهاست، ناگزیر باید در هر موضوعی تازگی را دید و دریافت. باید لایهها را کنار زد و با چشم دیگر در صورتها نگریست تا جلوههای پنهان خود را آشکار سازند و حسّ رفتن و انجام دادن را در آدمی زنده نگه دارند.
دوّمین مسئلهی مورد اهتمام مولانا، مقولهی «مردگان و تعزیه گرفتن برای آنان» است؛ مولانا در ارتباط با عاشورا و گریستن بر سیّد و سرور جوانان بهشتی نیز همین رویکرد گذر از ظواهر را مطمح نظر قرار داده است و از آنچه که هست به آنچه که نیست و باید باشد عطف توجّه دارد. شرح موضوع را از زبان عبدالکریم سروش، مولوی شناس معاصر نقل میکنیم؛
مولانا نقل میکند روزی شاعری وارد حلب شد (کشور سوریه کنونی) و دید که مردم مشغول عزاداری هستند، پرسید: برای چه عزاداری میکنید؟ گفتند: تو مگر نمیدانی امروز روز عاشوراست و روزی است که یکی از بزرگان، جانی که از همه عالم برتر است (به تعبیر مولوی) به پای شهادت رفته و ما برای او عزاداری میکنیم.
بعد او می پرسد: این شخص کی شهید شده است؟ میگویند: هفت قرن قبل. میگوید: مگر شما تا به حال خواب بودید که خبرش امروز به شما رسیده است؟ هفت قرن قبل کسی شهید شده و شما حالا عزاداری میکنید؟
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان
زانکه بد بندی است این خواب گران
هدف مولانا در اینجا، داوری ارزشی به نسبت عزاداری موجود در عرف اهل تشیّع نیست بلکه همچون روال خود در دیگر قضایا به اقتفای قرآن در کوشش است هدف دیگری را دنبال کند که همان از خواب پریدن، پرنده شدن و آسمانی ماندن است.
مبادا مشغول شدن به ظاهر عزاداریها ما را از خود غافل سازد، مبادا اصل را بر همین بگیریم و دچار سطحی نگری شویم. به همین دلیل بود که پیامبر فرمودند: «كَفَى بِالْمَوْتِ وَاعِظاً» مرگ را همان بس که آدمی را نصحیتگر باشد، یعنی مرگ و مجلس تعزیهی مردگان میآموزد که توان غلبه پیدا کردن بر مرگ نیست و لذا لازم است خود را آماده کنیم و آنچنان به دنیا خود را مشغول نسازیم که آخرت و زندگی اصیل از کف خواهد رفت، به عبارتی دیگر مرگ سبکباری و سبکبالی را میآموزد.
در برخورد اینچنی با پدیدهها و متون برگزیده، آدمی وسعت دید پیدا میکند و نگاهی جامع به دست میآورد، وقتی ناظر بکوشد بیشتر تأمّل کند، زیبایی بیشتری را شکار خواهد کرد و از واقعهها بهرهبرداری درستی میکند، که در نتیجهی آن هر حادثهی کوچکی دلچسب و دلگشا جلوه میکند.
نظرات